یاد دل.....
 
درباره وبلاگ


به نام تنها آشفتگان دیار سرنوشت تقدیم به تمامی آنانی که هنوز هم تکه ای از آسمان در چشمانشان جرعه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گل های سرخ در معبد ارغوانی دلهایشان به یادگار مانده است. نخستین چکه ناودان یک احساس را در قالب کلامی از جنس تنفس باغچه معصوم یاس به روی حجم سفید یک دفتر میریزم و آن را با لحجه همه عاشقای این گیتی بی انتها به آستان نیلوفری تمامی دلهای زلال هدیه میکنم. در پناه خالق نیلوفرها مهربان و شکیبا بمانید.
آرشيو وبلاگ
پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 96
بازدید کل : 23327
تعداد مطالب : 90
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



http://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.com



- ––––•(-• کلبه خفتگان عاشق •-)•–––– -




ببين با آن ترانه مست كننده اش چگونه تو را مست مي كند

و آنگاه كه تو دوان دوان به سويش مي شتابي تااو را درآغوش كشي

ولبانش را چون غنچه اي برچيني اوسيمرغ افسانه هامي گردد

وآرام وسبك پرميزند وازدستت مي گريزد

مي رود تا باغي ديگربيايد

ودرآن نغمه سرايي كند

وآنگاه تو بي جان برروي گلهاي سپيد وقرمزمي افتي

خسته ترازخسته ترينها

به هرسومي نگري چشمان اورامي بيني

به هرآوايي گوش مي دهي صداي اورامي شنوي

خدايـا مراچه شده؟؟!!

هرروز در شفق به آن اميد كه اوراببيني

برلب ايوان مي آيي و دوباره نيمه شب به سراي تنهايي خود بازمي گردي

ديگر رقص گلها هم تورانمي خنداند

ديگر نگاه عاشق شاپركان هم درتولرزش ايجادنمي كند

تنهايك نگاه!

يك صدا!

وآنگاه كه غمگين و افسرده دربسترآرميده اي

ونمي خواهي چشم به دنياي اطراف بگشايي نغمه اي آشكارتورابيدارمي كند

ديگروقت نشستن نيست

برخيزو برو

آري اوآمده اودوباره بازگشته

برمي خيزي ودوان به سوي ايـوان مي روي اورا مي بيني

چون روز اول زيباودلفريب ونغمه خوان

اين باراوست كه به نظاره جسم بي جان توايستاده

اوست كه برق مرواريدچشمانت رامي بيند و مي لرزد و توان پريدن ندارد

آنقدرنگاهش كن تا جذبت شود وبه سويت بيايد

وبعد....دخترك زيبا

دوان دوان ازپله هاي قصربالامي آمد

در حاليكه خرمن گيسوانش با آهنگ تپش قلبش برروي شانه هايش به رقص آمده بودند

چشمان دلفـريبش بـامـرواريــد اشكش همچون گوهري مـي درخشــيـد

و من آرام به كـناري ايستاده و او رانظاره مي كردم

ديگرتاب نياوردم

دويدم واورا درآغـوش كـشـيـدم

وفرودآمدنش رادرفـرودگاه دلـم تبريك گفتم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 18:39 ::  نويسنده : §¤*~ مهربان ~*¤§